مشکی زیرنویس
مشکی جم
مشکی جمسریز
مشکی دیدیتیوی
مشکی هندی
مشکی عربی
مشکی هالیوود
مشکیدو: سریالهای ایرانی
مشکی امبیسیپرشیا
سریال عشق از نو قسمت ۴۴ دوبله فارسی
زینب نباید چیزی بفهمه
زینب وقتی می شنود که مریم مادر اوست، به شدت شوکه می شود و چنین چیزی را انکار کرده و میگوید که مادر او مرده است. او با عصبانیت میگوید که میخواهد همین حالا به استانبول برگردد و پیش سلیم برود. سپس از کلبه خارج می شود. فاتح از اینکه آنها بدون هماهنگی با او این خبر را به زینب داده اند عصبی شده و او نیز بیرون می رود. شوکت از اینکه مریم سریع از اتاق بیرون آمده عصبی می شود و میگوید که باعث شوک و ناراحتی زینب شده است. مریم میگوید که نحوه خبر دادن و عجله شوکت اشتباه بوده و آنها باید در استانبول با زینب صحبت میکردند. زینب داخل ماشین می رود و فاتح سریع به خانه رفته و میخواهد وسایل زینب را جمع کند تا بروند. او در مقابل کنجکاوی بقیه میگوید که او و زینب با هم دعوا کرده اند و میخواهند به استانبول برگردند. مقدس با شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شود. شب، زینب و فاتح به خانه می رسند و زینب مستقیم سراغ سلیم می رود. شب هنگام خواب، او بخاطر اتفاقات امروز ابراز ناراحتی میکند. فاتح پیشنهاد میدهد که با هم از آنجا بروند و از همه دور باشند، اما زینب میگوید که فرار راه چاره نیست. روز بعد، مریم دم خانه شوکت می رود و میخواهد تکلیف رابطه شان از این به بعد را بداند. شوکت میگوید که هنوز در مورد بخشیدن او فکر نکرده است. مریم کلافه شده و میگوید که او نیز سوکت را به خاطر اعتماد نداشتن و باور نکردن او نبخشیده بوده اما حالا می بخشد. سپس آنها با هم بحث میکنند. در خانه فاتح و زینب مشغول خوردن صبحانه هستند که اورهان و سلین و مته و فادیک به خانه می آیند. فاتح و زینب از اینکه آنها زود برگشته اند متعجب می شوند. بچه ها نیز با تعجب به فاتح و زینب نگاه میکنند و متوجه می شوند که آنها با هم مشکلی ندارند و گویا دعوا نکرده اند. هنگامی که زینب به اتاق سلیم می رود، فاتح به ناچار ماجرا را به بچه ها می گوید.همگی شوکه می شوند و اورهان به شدت عصبانی می شود. او از خانه بیرون آمده و با یادگار تماس میگیرد و با او به خاطر دروغی که سالها به آنها گفته بود دعوا میکند. زینب از اتاق بیرون آمده و پیشنهاد میدهد که همگی به پیک نیک بروند. بچه ها از اینکه زینب تا این حد خونسرد است نگران می شوند و میدانند که نشانه خوبی نیست. آنها لب دریاچه می روند و زینب مدام مشغول بازی با سلیم است و اصلا از او جدا نمی شود. بچه ها پنهانی مشغول صحبت درباره وضعیت زینب هستند. سلین پیشنهاد میدهد که یک روانشناس پیدا کنند و به جمعشان بیاورند تا با زینب صحبت کند. گلسوم و مقدس و فهمی نیز به استانبول برمیگردند. یادگار پیش شوکت و مریم آمده و با عصبانیت میگوید که کارهای آنها باعث شده که اورهان نیز با او دشمن بشود و از او فاصله بگیرد. هنگامی که بچه ها به خانه می روند، فاتح با گلسوم و فاتح صحبت کرده و ماجرا را توضیح میدهد. گلسوم متوجه می شود که مریم بی دلیل به آنجا رفت و آمد نمیکرده است. هنگامی که فاتح توضیح میدهد که او از ماجرا خبر داشته و زینب نباید این موضوع را بفهمد، مقدس از پشت سر این حرف را می شنود. فاتح نگران شده و از مقدس می خواهد که این راز بینشان بماند، اما مقدس میگوید که این قضیه را به زینب خواهد گفت. گلسوم و فهمی او را دعوا میکنند و میخواهند که دخالت نکند







